دکتر محمد مصدق و شبح سرگردانش!
قسمت اول
گروه تاریخی: دکتر مصدق از جنجالیترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است.
در این مطلب به زندگی و تاثیر او میپردازیم. دکتر محمد مصدق از چهرههای عجیب در سیاست ایران است؛ موافقان او را سیاستمداری میهنپرست میدانند که موفق شد صنعت نفت و شیلات ایران را ملی کند و حقوق ملت ایران را در دادگاههای بینالمللی استیفا کند.
در مقابل، منتقدان معتقدند مصدق پوپولیستی عوامگرا بوده که برای پیشبرد اهدافش حتی حاضر بوده مجلس را تعطیل کند. دکتر مصدق موافقان و مخالفان زیادی دارد و راه و روش سیاستورزی او و افکار و عقاید سیاسیاش همچنان اثرگذار و الهامبخش است.
مصدق در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. پدرش وزیر دارایی ناصرالدین شاه بود و مادرش نوهی عباسمیرزای ولیعهد. محمد مصدق پدر خود را در ده سالگی از دست داد و پس از آن سرپرستی وی به داییاش، عبدالحسین میرزای فرمانفرما، داماد ولیعهد (مظفرالدین شاه) سپرده شد. مادرش نیز با منشی مخصوص ولیعهد ازدواج کرد. به همین دلیل مدتی از دوران کودکی مصدق در تبریز و در نزد ولیعهد گذشت.
پس از درگذشت ناصرالدین شاه و تاجگذاری مظفرالدین میرزا، مصدق نیز به تهران آمد و به مستوفیگری خراسان مشغول شد و در همین سالها بود که با زهرا خاتون، از نوادگان ناصرالدین شاه، ازدواج کرد. با وقوع انقلاب مشروطه، مصدق از مستوفیگری استعفا داد و تلاش کرد وارد مجلس اول شورای ملی شود. وی در اولین انتخابات مجلس مشروطه به نمایندگی طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد، ولی اعتبارنامه نمایندگیاش به دلیل سن کم پذیرفته نشد.
مصدق پس از این واقعه تصمیم گرفت تحصیلاتش را ادامه دهد و در سال ۱۲۸۷ به فرانسه رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس_ در زمینه امور مالی_ مشغول تحصیل شد. پس از آن نیز برای تحصیل در رشتهی حقوق به کشور سوییس رفت و موفق به اخذ مدرک دکترای حقوق شد و به ایران بازگشت. درواقع محمد مصدق نخستین فرد ایرانی بود که مدرک دکتری حقوق گرفت.
مصدق پس از بازگشت به ایران، به همکاری با وزارت مالیه دعوت شد و چهارده ماه در آنجا فعالیت کرد. اما در دوران نخستوزیری صمصامالسلطنه، با وزیر مالیهی وقت اختلاف پیدا کرد و از معاونت وزارت مالیه استعفا داد. مصدق پس از روی کار آمدن دولت وثوقالدوله و قانونشکنی دولت جدید درجریان قرارداد ۱۹۱۹ دوباره به اروپا بازگشت و علیه قانون شکنی وثوق الدوله به فعالیت پرداخت. با لغو قرار داد ۱۹۱۹ و سقوط کابینهی وثوق، مصدق دوباره به ایران بازگشت و توسط حسن پیرنیا برای تصدی وزارت دادگستری انتخاب شد.
از والیگری فارس تا وزیر خارجه
مصدق چندی بعد از سمت خود کناره گرفت و والی استان فارس شد. کارنامهی وی در دوران والیگری فارس بسیار مثبت بود. مصدق پلیس جنوب را به رسمیت نمیشناخت، اما رابطه خوبی با فرماندهان آن برقرار کرد و موفق شد امنیت استان فارس را تامین کند. زمانی که مصدق والیگری فارس را بر عهده داشت با نخستین کودتای زندگی حرفهای خود، یعنی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاشاه پهلوی، مواجه شد و بیدرنگ به مخالفت با آن پرداخت و از والیگری فارس استعفا کرد.
پس از استعفا به نزد اجداد پدری خود، یعنی ایل بختیاری، رفت تا از گزند کودتاچیان در امان باشد. مصدق در این مرحله از حیات حرفهای خود مشخصه بارزی از خود نشان داده بود؛ قانونگرایی.
او حاضر به همکاری با دولت غیر قانونی سید ضیاء طباطبایی نشده بود و مستوفیگری خراسان را به علت شهرت غیر مردمیاش رها کرده بود و با قرار داد ۱۹۱۹ به علت ضدیتش با قانون اساسی مشروطه به مبارزه کرده بود. این سیاستمدار جوان و قانونگرا، پس از سقوط کابینه سید ضیاء و روی کار آمدن دولت قوام، به وزارت مالیه منصوب شد و مدت کوتاهی در این سمت بود. مصدق در مقام وزیر مالیه از مجلس درخواست اختیارات ویژهای کرد که دست او را در مبارزه با فساد و اصلاح امور مالی کشور باز بگذارد و مجلس پیشنهاد او را پذیرفت.
مصدق به محض شروع کردن اصلاحاتش مستمری نزدیکان و درباریان شاه را قطع کرد. در این مقطع حتی دوستان و نزدیکان خود مصدق از اصلاحات مالی او آسیب دیدند، جملگی بدل به دشمنان او شدند.
مصدق در دولت بعدی نیز مدتی در سمت وزیر امور خارجه فعالیت کرد. وی در این سمت با کاپیتولاسیون حکومت شوروی مبارزه کرد. دولت شوروی برای دفاع از کاپیتولاسیون استدلال میکرد که »با توجه به استقرار قوانین شریعت در ایران و فقدان اجرایی شدن قوانین قضایی مدرن، اگر چنانچه اتباع شوروی در ایران مرتکب جرمی شوند بر چه اساسی محاکمه خواهند شد؟« درواقع تا زمانی که حقوق کیفری جدید در ایران اجرایی نمیشدند حق کاپیتولاسیون برای کشورهای غربی منجمله شوروی برقرار بود.مصدق برای حل این مشکل تصمیم گرفت با چند تن از مجتهدان آن زمان صحبت کند و از آنها کمک بخواهد. نخستین مجتهدی که مصدق به سراغش رفت حاج آقا جمال اصفهانی بود که با استقرار قوانین کیفری مدرن مخالفت کرد و زمانی که مصدق فقدان چنین قوانینی را باعث و بانی استقرار حقوق برون مرزی قدرتهای خارجی دانست، حاج آقا جمال در پاسخ او گفت: »به جهنم«.
مصدق با دیدن چنین واکنشی از همکاری بزرگان دین در مبارزه با استعمار ناامید شد و از تماس با دیگر مجتهدان صرف نظر کرد. در این دوران رضاخان با علما و وعاظ رابطه خوبی برقرار کرده بود و در تدارک کودتا و تسخیر قدرت بود. در این دوران چند واعظ مشهور بر بالای منبر به انتقاد از مشیرالدوله و مصدق پرداختند و آنها را همراستا با جریان کفر دانستند.
مصدق در مهرماه سال ۱۳۰۲ از وزارت امور خارجه کناره گرفت و در بهمن ماه همان سال به نمایندگی از مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شد. مجلس با نفوذ رضاخان انقراض دودمان قاجار را به رای گذاشته بود و در حال ایجاد تمهیدات قدرت گرفتن رضاخان بود. مصدق از معدود مخالفان این اقدام بود و در صحن علنی علیه آن سخنرانی کرد و گفت که رضاخان با چنین اقدامی تبدیل به حاکمی مستبد شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد. مصدق در این سخنرانی نمایندگان مجلس را چنین خطاب کرد: »بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف است و استبداد خالص است.«هما کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت مینویسد: »سخنرانی مصدق طولانیترین، مستدلترین و هیجان برانگیزترین سخنرانیها بود. او برای حفظ تسلط و سیطره خود بر مجلسی که اکثر نمایندگان و تماشاگران با حالتی خصمانه به اقلیت مخالف مینگرند، همه را وادار میکند به احترام قرآن قیام کنند، قرآنی از جیب بیرون میآورد و به نمایندگان یادآوری میکند که باید به سوگندی که خورده اند پایبند، و به کشور و قانون اساسی وفادار باشند… او با صدای بلند فریاد زد که اگر هدف آن است رضاخان به یک شاه دیکتاتور بدل شود، سرم را هم ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه کرده و جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد.«نهایتا رضاشاه به قدرت رسید و مصدق تا پایان دوران حکومت وی از سیاست کناره گرفت.
ادامه در شماره بعدی
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۱ ق.ظ