ARAZAZARBAIJAN

کودکاني زير سايه طلاق


کودکاني زير سايه طلاق

گروه خانواده و سلامت: در جدايي والدين، کودکان بزرگ‌ترين قرباني‌اند؛ کودکاني که به جاي آرامش در آغوش پدر و مادر، سهميه‌بندي محبت را تجربه مي‌کنند؛ بي‌ آن‌که تقصيري در اين جدايي داشته باشند.


 در هياهوي دادگاه‌ها، در ميان امضاهايي که پايان يک زندگي مشترک را رسميت مي‌بخشند، هميشه چند نگاه کوچک، چند دست لرزان، چند قلب تپنده فراموش مي‌شوند. آن‌ها نه در دادخواست‌ها نامي دارند، نه رأي دادگاه برايشان سرنوشت تعيين مي‌کند؛ اما بيشترين آسيب را مي‌بينند. کودکانِ طلاق، بي‌صدا، بي‌گناه و بي‌پناه، قرباني تصميماتي مي‌شوند که هيچ‌گاه فرصت مشارکت در آن را نداشته‌اند.
در سکوت خانه‌اي که زماني صداي خنده در آن مي‌پيچيد، حالا چيزي جز فاصله و دلتنگي شنيده نمي‌شود. طلاق، پاياني براي يک زندگي زناشويي است، اما اغلب آغازي است براي چالش‌هايي جديدتر؛ چالش‌هايي که سهم اصلي آن را نه زن و مرد، بلکه کودکاني مي‌برند که نه انتخاب کرده‌اند و نه در آن تصميم نقشي داشته‌اند.
طلاق، تنها فروپاشي يک رابطه نيست؛ آغاز زنجيره‌اي از پيامدهايي است که گاه سال‌ها ادامه دارد. در هر طلاق، کودکي هست که بايد بين دو «دوستت دارم» نصف‌ شده، ميان دو خانه که هيچ‌کدام «خانه» نيست، بين لبخند مصنوعي پدر و اشک‌هاي پنهاني مادر، رشد کند.
روايت‌هايي از عمق تنهايي
سحر، 27 ساله يکي از کساني است که پدر و مادرش در کودکي از يکديگر جدا شده‌اند. همان روزها ترک‌تحصيل کرده و بدون شغل ثابت است. پاي در درد و دلش مي‌نشينم. مي‌گويد: من هيچ‌وقت نفهميدم مقصر چه کسي است. فقط يک شب ديدم پدر و مادرم شديدا با يکديگر دعوا کردند صبح پدرم رفت و ديگر نيامد. وي مي‌افزايد: مادرم هم بعد اين اتفاق فقط با خستگي حرف مي‌زد. در مدرسه هميشه ساکت بودم. هيچ‌کس نفهميد چرا درسم افت کرد. کسي نپرسيد چرا سر زنگ ورزش نمي‌خندم. حالا هم کاري ندارم، درسم نصفه مانده نه بخاطر تنبلي بلکه تنها به اين دليل که حس نکردم کسي منتظر موفقيت من باشد.
در ميان بسياري از کودکان طلاق که به دام بزهکاري و اعتياد مي‌افتند افراد موفقي نيز وجود دارند که آرمان 32 ساله يکي از آنهاست او يک مهندس موفق، اما تنها است درباره احساسش بعد از طلاق مي‌گويد: همه مرا خوشبخت تصور مي‌کنند ولي من هيچ‌وقت نتوانستم مثل بقيه دوستي داشته باشم. اعتمادم هميشه ناقص است. محبت کردن بلد نيستم. وقتي پدر و مادرم از هم جدا شدند، انگار من هم از درون نصف شدم. هنوزم با اينکه مهندسم، خانه دارم، زندگي‌ام منظم است يک چيز هميشه کم دارم يک خلا که با هيچ موفقيتي پر نمي‌شود خلا محبت و تجربه زندگي خانوادگي.
اين بخش روايت‌گر هزاران کودک طلاقي‌ است که نه فقط خانواده، بلکه جامعه نيز آن‌ها را تنها گذاشته. کودکاني که اگر تنها يکي از والدين‌شان نگاه مهرباني به آن‌ها مي‌داشت، شايد امروز قرباني خشونت، بزهکاري و اعتياد نمي‌شدند.
اثرات پنهان اما عميق
فرزندان طلاق، در معرض اختلالات زيادي قرار مي‌گيرند؛ گاه اين آسيب‌ها خود را در کودکي نشان مي‌دهد، گاه سال‌ها بعد در روابط عاطفي، اجتماعي يا شغلي‌شان. از شايع‌ترين آسيب‌ها مي‌توان به احساس ناامني عاطفي و ترس از رها شدن، اختلالات اضطرابي، بي‌اعتمادي مزمن، افت تحصيلي و بي‌انگيزگي، ناتواني در شکل‌دهي به روابط سالم در بزرگسالي گرايش به بزهکاري يا فرار از منزل در نوجواني، آسيب‌پذيري شديد در برابر اعتياد و خشونت اشاره کرد.
مهم‌تر از اين آسيب‌ها، مسئله »تکرار زخم« است؛ بسياري از فرزندان طلاق، اگر به موقع حمايت نشوند، در بزرگسالي همان الگوي جدايي را ناخواسته تکرار مي‌کنند، نه از روي شباهت، بلکه از روي زخم‌هاي درمان‌نشده‌اي که در کودکي برداشته‌اند.
ماجرا تنها يک مسئله خانوادگي نيست. آسيب‌هاي روحي کودکان طلاق در نهايت به جامعه بازمي‌گردد. ما با نسلي روبرو مي‌شويم که پر از خشم فروخورده، محبت نديده و بي‌هويت است؛ نسلي که مي‌تواند خلاق، مفيد و سازنده باشد، اما به‌جاي آن، در دام خنثي بودن يا طغيان مي‌افتد.
نظام آموزشي با افت کيفيت و افزايش ترک‌تحصيل مواجه مي‌شود. نظام سلامت با بار سنگين اختلالات رواني روبرو است. بزهکاري نوجوانان، خشونت، بي‌اعتمادي اجتماعي و بي‌ثباتي عاطفي گسترش مي‌يابد و هويت فرهنگي خانواده دچار تزلزل مي‌شود.
چه مي‌توان کرد؟
نجات فرزندان طلاق، وظيفه‌اي ملي است؛ راه‌حل‌هاي آن، بايد همزمان خانوادگي، آموزشي، فرهنگي و ساختاري باشد از جمله ابن راحل‌ها مي‌توان به ‌مشاوره اجباري خانوادگي قبل و بعد از طلاق، ‌آموزش عمومي مهارت‌هاي زندگي و فرزندپروري، ‌ايجاد خانه‌هاي دوست‌دار کودک براي ديدار ايمن فرزندان با والد غايب، ‌حضور مشاوران و روان‌شناسان در مدارس، مخصوصاً در مناطق آسيب‌پذير، ‌حمايت مادي و قانوني از والد تنها (مادر يا پدر) براي ايجاد ثبات محيط، ‌پوشش رسانه‌اي مثبت و مبتني بر آگاهي نسبت به مسائل کودکان طلاق، ‌برگزاري کمپين‌هاي فرهنگي براي تابوشکني و ترميم ديد عمومي نسبت به طلاق و فرزندان آن اشاره کرد.
در همين رابطه يک روانشناس درباره پيامدهاي طلاق بر کودکان هشدار داد ، مي‌گويد: طلاق والدين يکي از مهم‌ترين بحران‌هايي است که مي‌تواند بنيان رواني و عاطفي کودکان را به شدت تحت تأثير قرار دهد.
زهره صفدري مي‌افزايد: کودکان در مواجهه با طلاق والدين، احساساتي چون ترس، اضطراب، غم، خشم و سردرگمي را تجربه مي‌کنند. در بسياري از موارد، آن‌ها خود را مقصر جدايي والدين مي‌دانند که اين موضوع مي‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و بروز افسردگي در آينده منجر شود.
وي با بيان اينکه تأثيرات طلاق تنها به دوران کودکي محدود نمي‌شود، ادامه مي‌دهد: کودکاني که در فضاي پرتنش طلاق رشد مي‌کنند، ممکن است در آينده با مشکلاتي مانند بي‌ثباتي عاطفي، اختلالات رفتاري، افت تحصيلي و دشواري در برقراري روابط اجتماعي سالم مواجه شوند.
او توضيح مي‌دهد: نبود ارتباط مؤثر ميان والدين پس از طلاق و استفاده ابزاري از فرزند در درگيري‌هاي ميان آن‌ها، آسيب را دوچندان مي‌کند. لازم است والدين با حفظ احترام متقابل و اولويت دادن به سلامت روان کودک، شرايط بهتري براي رشد او فراهم کنند.
اين روانشناس اظهار مي‌کند: حمايت روانشناسي و مشاوره پس از طلاق، چه براي والدين و چه براي فرزندان، بسيار ضروري است. جامعه، مدرسه و حتي بستگان نيز بايد نقش حمايتي خود را براي کاهش اثرات منفي اين بحران ايفا کنند.
صفدري با يادآوري اينکه طلاق لزوماً پايان زندگي سالم کودک نيست، مي‌افزايد: نوع مديريت اين بحران توسط والدين، تعيين‌کننده آينده رواني و اجتماعي فرزند خواهد بود.
طلاق پاياني بدون پايان ...
به گزارش آراز آذربايجان به نقل از ايسنا،نهايت سخن اينکه طلاق يک پايان است، اما نه براي کودکي که در ميان برگه‌هاي دادگاه جا مانده. براي او، تازه همه‌چيز شروع مي‌شود. صدايي نيست که از او بپرسد: «تو چه مي‌خواهي؟»، گوشي نيست که بشنود که شايد تنها خواسته‌اش اين باشد: فقط مي‌خواهم کسي دوستم داشته باشه، بي‌قيد و شرط.


برچسب ها:

تاریخ: 1404/04/10 09:09 ق.ظ | دفعات بازدید: 1792 | چاپ


مطالب مشابه dot
آخرین اخبار dot
مشاهده مشخصات مجوز در سامانه جامع رسانه‌های کشور