گروه خانواده و سلامت: وقتي صداي انفجارها و ناامنيها بر زندگي سايه ميافکند، حفظ آرامش و سلامت روان دشوار ميشود.
اما ترس و اضطراب، واکنشهاي طبيعي بدن ما هستند و با تکنيکهايي مثل حفظ برنامه روزانه، حرف زدن با ديگران و مراقبت از خود ميتوانيم اين بحرانها را پشت سر بگذاريم. اين متن نکات مهمي براي همه اعضاي خانواده دارد. صداي جنگ هميشه تبعاتي در پي دارد که البته مي توان با در نظر گرفتن مسائل رواني اين فضاي پرالتهاب را مديريت کرد.مردم در اين فضا چه ميکنند؟ چگونه ميشود آرام ماند وقتي جهان بيرون، با هر صدا، آدم را تکان ميدهد؟
براي مردها؛ اگر ميترسي، پنهان نکن
خيلي وقتها مردها تصور ميکنند بايد «مرد» بمانند. يعني محکم، بياحساس، بيصدا. ولي ترس يک واکنش انسانيست، نه زنانه و نه مردانه. اگر در نيمهشب از جا ميپري، اگر سرت درد ميگيرد با هر انفجار، بدان که اين »طبيعي« است، نه »ضعيف«.براي ايمن نگهداشتن روان، چند چيز مهم است. اول اينکه ريتم روزت را حفظ کن. دوش گرفتن، کمي راه رفتن، يک وعده غذاي داغ، اينها مثل ديوارهايي هستند براي مراقبت از درونت.و دوم: با کسي حرف بزن. بگذار کسي صداي دلت را بشنود، چون صداي بيرون کافيست، نبايد تنهايي صداي درون هم تو را بترساند.
براي زنها؛ همه را نجات نده، اول خودت را نجات بده
زنان در بحران، معمولاً تبديل ميشوند به مرکز مراقبت. مراقب بچه، مراقب همسر، مراقب خانه، مراقب اخبار. اما در اين ميان، خودشان جا ميمانند. خودشان را فراموش ميکنند. و اضطراب، درست همانجا رشد ميکند.يک زن در چنين فضاهايي بايد ياد بگيرد که اول بايد خودش بايستد، بعد بقيه را بلند کند. خودش بايد روزي چند دقيقه در سکوت باشد، چيزي بنويسد، موسيقياي بگذارد، يا فقط چند نفس عميق بکشد و به پنجره خيره شود.
زنان به دلشان نزديکاند. کافيست لحظهاي اجازه دهند آن دل، کمي استراحت کند.
براي بچهها؛ ترس را برايشان معني کن، نه اينکه انکارش کني
کودک چيزي از سياست نميفهمد، ولي همهچيز را حس ميکند. چشمهاي نگران مادر، سکوت پدر، و صدايي که انگار از آسمان افتاده روي زمين.اشتباه ما اين است که فکر ميکنيم نبايد چيزي بگوييم. ولي نگفتن، ترس را بيشتر ميکند.به بچه بايد با زبان خودش گفت: "گاهي صدايهايي ميشنوي که ترسناکاند، ولي ما امنايم. اينجا خانهست، جاي امن ما." بايد کنارش ماند، بازي کرد، نقاشي کشيد، و اجازه داد ترسش را با مدادرنگي يا عروسک بيان کند.
و مهمتر از همه؛ وقتي صداها ميآيد، بچه به دنبال چشم تو ميگردد. اگر تو آرام باشي، او هم آرامتر ميشود.
براي افرادي که آستانهي تحريکپذيري رواني پايينتري دارند
برخي افراد به دليل ويژگيهاي خلقي (نظير مزاج اضطرابي)، تجربههاي پيشين آسيبزا يا اختلالات رواني زمينهاي مانند اضطراب فراگير، وسواس يا اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، نسبت به محرکهاي محيطي همچون صداي انفجار يا تيراندازي، واکنشهاي شديدتر و پايدارتري نشان ميدهند.
در اين افراد، صداهاي بلند ممکن است بهصورت ناگهاني، يادآور موقعيتهاي آسيبزا شوند و سيستم عصبي سمپاتيک را فعال کنند؛ يعني همان واکنشي که مغز در موقعيتهاي تهديدآميز واقعي بهکار ميگيرد، حتي اگر خطر واقعي وجود نداشته باشد.در اين شرايط، آنچه مهم است، پذيرش واکنش رواني بدن به عنوان بخشي از عملکرد طبيعي سيستم حفاظتي انسان است نه ضعف، نه اغراق.توصيهي اصلي براي اين گروه، ايجاد حرکت در بدن است. حتي حرکات ساده مثل راه رفتن در خانه، کشش عضلات يا تمرين تنفس عميق، ميتواند مغز را از حالت «يخزدگي رواني» خارج کند.
براي آنهايي که با افسردگي دست و پنجه نرم ميکنند
در افراد دچار افسردگي، از منظر روانشناسي، اين افراد در تنظيم هيجانات منفي به کمک راهکارهاي درونزاد (مثل انگيزش، معنا، اميد) دچار مشکلاند. بنابراين آنچه حياتيست، شروع از کوچکترين اقدامات خودمراقبتي است؛ مثل بيدار ماندن در نور روز، نوشيدن آب کافي، حفظ ارتباط با يک نفر قابل اعتماد، يا حتي فقط باز کردن پنجره. اين فعاليتهاي به ظاهر ساده، در عمل نوعي «فعالسازي رفتاري» هستند که اثربخشي آنها در درمان افسردگي، بهويژه در شرايط بحراني، بهطور علمي تأييد شده است.به گزارش آراز آذربايجان به نقل از رکنا، و اما در آخر ما ميتوانيم ياد بگيريم با هم، در کنار هم، از خود مراقبت کنيم. از روانمان. از دلمان.نه با شعار، نه با قهرماني، فقط با مهربانيهاي کوچک، صداهايي گرم و همدلي.