گسترش گرایش به موسیقی شاد در بین مردم
گروه فرهنگی: موسیقی شاد در بین مردم خیلی شایع شده است ولی تلقی درستی از این نوع موسیقی وجود ندارد کسی نمی داند موسیقی شاد یعنی چه در عین حال که موسیقی های پاپ بر جوانانی ست که روز به روز بیش تر می شود .
تلقی مردم از موسیقی شاد چیست؟ در تلقی عام، موسیقی ایرانی از آن چه که شجریان و دیگران میخوانند، موسیقی شاد نیست. در مقابل، کسانی که به موسیقی ایرانی ارج میدهند، موسیقی پاپ از نوع ایرانیاش را نوع تصغیر شدهای از غرب میدانند که حاوی هیچ ارزش هنری نیست. ما با دو پرسش اساسی روبه رو هستیم: المانهای شادی چیست؟ موسیقی شاد کدام است؟
از المانهای شادی خنده و چرخ زدن و غیره است و المانهای غم، گریه و سردرگریبان و ناله. ولی کسی که با دیدن فرزندش شوکه میشود و اشک از چشماناش درمیآید، به معنی ناراحتی و غمگینی نیست. یا برعکس، هنگامی که از شدت عصبانیت میخندد. ما در خواب میخندیم ولی هیچ شادی نصیبمان نمیشود. شادی در تجربه است. چیزی که قابل احساس و دریافت است، و نه در عالم اندیشه و خیال. در تجربه است که چیزی از دست میدهیم و برعکس، چیزی به دست میآوریم و هنر چنین میکند.
هنگامی که به غروب تماشا میکنیم و یا به امواج دریا، کار هنری انجام نمیدهیم، چون فقط احساس میکنیم. هنر کاری در حد تجربه است که دیگران را نیز به مشارکت میکشد و چیزی ارایه میدهد. آن چه در موسیقی اتفاق میافتد، در طبیعت نیست.
ریتم موجود در برخی موسیقیهای ایرانی، به حرکات موزون بدنی منتقل میشوند که به اصطلاح شادی گفته میشود. زمانی که شانههای من به موازات ریتم موسیقی (غالبا در گام ۶/۸) میلغزند، موسیقی را شاد مینامم. قدیمها بر یک ظرف تو خالی میکوبیدند و بقیه میرقصیدند: همان ریتم “اوچ بادام بیر قوز” در ترکی. و همه هم چه موسیقی بدانند و چه ندانند، بلدند. اما از ریتمهای دیگر هیچ خبری نیست. ما با این ریتم بزرگ میشویم. اما رقص فقط حرکت در ریتمهای تند و تکراری ۶/۸ نیست. رقص نیز مثل موسیقی هنر است- و هنر تجربه است و هیچ هنری بی تجربه آفریده نمیشود. باید رقص را دید و رقصید، موسیقی را شنید و نواخت، و برای عکاسی باید دوربین عکاسی را بلد شد؛ وگرنه در عالم خیال بهترین هنر تولید میشود که مصرف عام ندارد. اما برای لذت بردن از عکس و موسیقی لازم نیست عکاس یا موسیقیدان باشی، ولی تجربهی نگاه و شنیدن را باید داشت.
انسان شادی خود را از بسیار اتفاقات دیگر کسب میکند، از جمله نگاه کردن به یک عکس خوب یا نشستن در پای یک نمایش نامهی عالی. در زمانی که حظ بسیار میبریم، غالبا شادیم. هنر موسیقی در ایران، به اندازهی ادبیاتمان، تاریخ درازی دارد. و داستانی که مشهور است مولوی هنگام عبور از بازار مسگران با ضربههای آنان بر خود میچرخید و از خود بیخود میشد. اما با وجود این، چرا با ریتمهای شعر بر خود نمیچرخیم؟ چرا با دیدن ریتم در عکس نمیرقصیم؟ ریتم از ابزارهای جذاب کنندهی آثار هنریاند و گفتار ما را موثرتر میکنند؛ که به گفتهی اخوان ثالث، وزن و آهنگ شعر، جواز ماندگاری بر ضمیر انسانهاست.
یک کودک بی آن که چیزی از موسیقی بداند، با آن همراه میشود و نه لزوما با گام مشهور ۶/۸٫ وقتی کودک به همراه موسیقی میرقصد، میتوان موسیقی را شاد فرض کرد؟
رقصهای آذربایجانی با گامهای متفاوت اجرا میشوند. دیدن این رقصها لذتبخش و شادی آفریناند، ولی رقص شاد آذربایجانی نداریم. هر گام یا ریتم، حرکات منحصر به خود را دارد که بر اساس داستانها و اسطورهها تنظیم شدهاند. کسی که با کلیت و فلسفهی رقص آشنایی دارد، میتواند با نگاه به رقص آذربایجانی شناختی قابل توجه به دست آورد. هر اندازه که آگاهی ما از موسیقی بیشتر میشود، بر لذت ما افزوده میشود. یک شطرنج باز میتواند لذت مهرههای چیده شده توسط گری کاسپاروف را به خوبی بفهمد. کسی که با صورتهای فلکی و نجوم آشنایی دارد عمق لذتاش بر ژرفای هستی میپیوندد. برای لذت بردن، آگاهی مهمترین عنصر است. اما شادی، بیبهانه است. شادی بستگی تمام به زمان حال ما دارد و میتواند بیهیچ انگیزهای به غلیان دربیاید، اگر چه ناماش موسیقی شاد باشد. موسیقیِ شاد بهانهی شادی شده است، بی این که حتا موسیقی خودش شاد باشد.
ویژگیهای موسیقی شاد را میتوان در این چند بند خلاصه کرد:
- در جشن تولد یا عروسی، که مردم هم دیگر را میبینند و نیاز به صحبت و خاطرههاست، صدای مهیبِ موسیقیِ شاد فراگیر میشود و کسی هرگز بدان گوش نمیدهد.
- در دل طبیعت کویر یا جنگل حرکت میکنید؛ یک موسیقی باید حتما با صدای بلند همراه باشد که هم توجهات را از طبیعت دریغ کند و هم تمرکزت را بر موسیقی به هم بریزد.
- اگر صاحب بهترین نوازنده و خوانندهی موسیقی در مراسمی شدهاید، بلندگوهای بسیار بزرگ حتما باید گوش همه را خراش دهد تا به حد کافی شاد شد.
- کسانی که عاشق موسیقی شادند، هرگز از هنر موسیقی نمیتوانند حظ ببرند. گوشهای آنان برای این هنر گیج شدهاند.
- نوحه خوانان نیز سبک خود را به موسیقی شاد برگرداندهاند تا مخاطبان خود را از دست ندهند.
- موسیقی شاد و موسیقی غمگین مرز خود را از دست دادهاند. این موسیقیها هیچ درک و دریافتی نو به دست نمیدهد. هیچ نوآوری در آنان وجود ندارد.
موسیقی یک نیاز است، چون هنر است. موسیقی باید فهمیده شود، انگار که در صحنهی نمایش نشسته باشی. تکثیر موسیقی مثل تکثیر نقاشی و تئاتر از جذابیتاش میکاهد: گویی که به جای خود تندیس، به عکساش نگاه میکنی. برای لذت بردن از تندیس، علاوه بر آشنایی با این هنر، نیازمند تمرکز روی آن هستیم. شادی و لذت بردن از یک اثر هنری، نیازمند دریافت درست آن است، در غیر این صورت، به یک سوء تفاهم بدل میشود. عکسِ پیکرِ بی جانِ یک کودک بر ساحل دریا، سوژهای دردناک است و با این عکس نمیتوان عکاسی را به شاخههای شاد و دردناک جدا کرد. پیامی که هر عکس دارد، میتواند دردناک یا برعکس باشد. عکاسی از زبالهگاه، عکاسی زشت نیست، ولی موضوعاش زشت است. به عکاسی جنگ، عکاسی غمگین گفته نمیشود. عکاسی جنگ، عکاسی تجربهگراست و هر بیننده را با دایرهای از آگاهیها همراه میسازد. آدمی با دیدن این تصاویر آگاهیهایی به دست میآورد که از صرف غمگین بودن گذر میکند.
موسیقیهای پاپِ ایرانی که از آن به عنوان موسیقی شاد یاد میشود، بیشتر باید غمگین تلقیاش کرد تا شاد. اشعار این موسیقیها اغلب از جدایی و درماندگی و غمناکی حکایت دارند و در علقههای روانی، لزوما باید دردناک بوده باشند. تعاریف شادی در جامعهی ایران گرههای تودرتو یافته است. در حالی که روزهای زیادی را ایرانیان به گریه و زاری سپری میکنند، نمیتوان از شادی تلقی درستی داشت. شادیهای ما سخت در دردهای ما عجین شده است. غالب اشعار امروز ما حدیث نفسیست که از جداییها و تنهاییها شکایت میکند. سوزناکی در ریتمهای اشعار عام مردم، خواهی نخواهی در ادبیات ما نفوذ دارد. و ترانهها نیز سوزناکاند ولی با این حال، در موسیقی شادی بخش میشوند.سالیان درازی است که موسیقی میان مردم جاری است. اولین بار نشانه های نواختن موسیقی در آسیا و در حدود چهار هزار سال پیش دیده شده است. در آن زمان هر جامعه ای موسیقی را با ابزار مرسوم و سبک و سیاق خود می نواخت، اما اینکه موسیقی با چه ابزاری و چه سبکی نواخته شود ، چندان اهمیت ندارد آنچه که اهمیت دارد این است که موسیقی عامل نزدیکی قلب ها و مردم به یکدیگر است. در ابتدا شاید این موسیقی بوده که از فرهنگ مردم نشات می گرفت و آینه ای از آداب و رسوم و اتفاقات زمان خود بود اما به مرور و با گذشت زمان کم کم موسیقی بخشی از فرهنگ هر مرز و بومی شد و به عنوان رکنی از ارکان جامعه بر فرهنگ، تاثیر انکار ناپذیری گذاشت. فرهنگ عبارت است از اندیشه مشترک یا ویژگی های فکری یک جامعه یا ملت. فرهنگ موروثی نیست و وجود مستقل از خود ندارد و در همه ی زمانها از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و بعنوان یک ساختار اجتماعی شناخته می شود. به طور کلی می توان گفت که هم فرهنگ بر موسیقی اثر می گذارد و هم موسیقی بر فرهنگ و اینکه تاثیر کدام یک بیشتر است بستگی به عوامل متعددی دارد و بسیار نسبی است. معمولاً هنرمندان و به ویژه شاعران از پیشگامان و تاثیرگذاران بر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده اند.
این عده به علت داشتن تفکری متفاوت، خلاق و در عین حال برخورداری از ذوق هنری همواره درد جامعه را بهتر درک کرده و در قالب شعر و موسیقی از بطن جامعه، مشکلات و معضلات روز سخن گفته اند. موسیقی نشات گرفته از احساس افراد بوده پس به سادگی بر احساسات دیگران تاثیر می گذارد و درصورت برخورداری از جذابیت و خلاقیت کافی به مرور در جامعه تسری یافته و بر سطحی وسیع تر تاثیر می گذارد و فرهنگ را دستخوش تغییراتی هرچند اندک می کند، این تغییرات کوچک در طی زمان رشد کرده و تغییرات اساسی را در هر فرهنگی شکل می دهد.
تاثیر موسیقی معمولاً بر نسل جوان بیش از سایر اقشار جامعه است. سبک موسیقی مورد علاقه افراد می تواند نشان دهنده طبقه فرهنگی آن فرد نیز باشد، لذا سبک پوشش، گویش، رفتار و… همه و همه نشان از میزان گره خوردگی عمیق فرهنگ و موسیقی دارد. موسیقی برای مدت طولانی تنها خاص فرهنگ هر نقطه ای از این کره خاکی بود اما به مرور و با گسترش مرزها و حرکت به سمت دهکده جهانی شدن موسیقی تبدیل به ابزاری برای انتقال فرهنگ به نقاط دوردست شد، موسیقی با حرکت خود در میان ملل مختلف، فرهنگ خود را نیز یدک می کشد و آن را با فرهنگ و موسیقی آن ناحیه تلفیق می کند و از این طریق بر فرهنگ آن مرز و بوم به صورت ریشه ای و آهسته تاثیر می گذارد. به همین سبب امروزه در کشور عزیزمان شاهد سبک های بسیار متنوع و تلفیقی موسیقی ایرانی با سایر انواع موسیقی از اقصی نقاط دنیا می باشیم که نشان از تاثیر سایر فرهنگ ها و تغییر فرهنگ ایران زمین در طی دوران می باشد. البته لازم به ذکر است که این تبادل فرهنگی در میان ملل مختلف لازمه پیشرفت و تکامل هر جامعه ای بوده و فرهنگ اگر همگام با دنیا پیش نرود و پایبند به فرهنگ سنتی و قدیمی خود بماند، دچار انحطاط شده و در نهایت محکوم به فنا است. پس تاثیر موسیقی بر فرهنگ ضمن اینکه انکارناپذیر است، تاثیری مثبت بر پویایی و پیشرفت جوامع نیز دارد. مهم نیست که مانند هم صحبت کنیم یا نه مهم این است که موسیقی بر روح اثر می گذارد و این تاثیر میان مردم دنیا یکسان است چرا که موسیقی زبان مشترک مردم دنیاست.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۵:۱۵ ق.ظ