قیام مردمی سربداران در مقابل مغول

قیام مردمی سربداران در مقابل مغول

گروه تاریخی: در دوازدهم شعبان سال ۷۳۸ قمری قیام مردمی سربداران خراسان علیه نیروهای خونخوار مغول آغاز شد.
حکومت سربداران اولین قیام مردمی بود که در مقابل مغول به وقوع پیوست و آنان را از سریر قدرت در خراسان بزرگ به زیر کشید. این حکومت علاوه‌بر ظلم‌ستیزی دو راهکار جدید نیز ارائه کرد: اولین راهکار، تقریب بین تشیع و تصوف بود که برای اولین‌بار و قبل از سیدحیدر آملی توسط شیخ‌خلیفه آغاز و شاگردش شیخ‌حسن جوری بعد از وی آن را ترویج کرد و بعدها سرمشقی برای حکومت صفویه شد.
دومین راهکار دولت سربداران، ترویج فرهنگ انتظار و تشویق مردم برای ظهور امام زمان(عج) بود که این اندیشه را نیز شیخ‌خلیفه و شاگردش شیخ‌حسن جوری ترویج می‌کردند، ولی درویش‌عزیز آن را به افراط کشاند که به ظهور دولت مهدوی در طوس به‌مدت شش‌ماه انجامید.
در آن دولت، به نام »السلطان محمد المهدی« سکه زدند.
خواجه‌علی مؤید این افراط را تصحیح کرد و ضمن ضرب نام امام مهدی(ع) بر روی سکه‌های سربداران، مردم را به انتظار ظهور آن حضرت تشویق کرد و از افتادن در افراطی که درویش‌عزیز دچار آن شده بود، بر حذر داشت.
* تاریخچه قیام
پس از بازگشت چنگیزخان به مغولستان و مرگ او، سلطه مغولان بر ایران را پایان نیافت و موج دوم یورش مغول‌ با‌ ورود‌ هلاکوخان به فلات ایران، موجب تأسیس دولت ایلخانی شد.
پس از مرگ هلاکوخان، سلطه مغولان همچنان ادامه یافت و هر قسمت از آن تحت حاکمیت ایلخانی از ایلخانان مغول درآمد.
یکی از ایلخانان مغول که نهضت سربداران در زمان او تکوین یافت،‌ »سلطان ابوسعید بهادرخان« فرزند سلطان محمد خدابنده اولجاتیو بود. ابوسعید حکومت خراسان را به امیرعلی بن قوشچی سپرد.
همزمان با حکومت ابوسعید، در شرایطی که روزبه‌روز ستم ایلخانان بیشتر می‌شد و مدعیان مذهب یا ساکت بودند یا به توجیه جنایات ایلخانان می‌پرداختند، مردی از شیعیان علوی(ع) به نام »شیخ خلیفه« قدم در خراسان نهاد و زمینه‌ساز نهضتی بزرگ شد.
تاریخ‌نویسان‌ حضور شیخ‌خلیفه‌ در مسجد سبزوار و گرایش مردم به او آن‌هم به‌دلیل تلاوت قرآن‌ با‌ صدای‌ خوش را دلیل مخالفت علمای اهل‌سنت و حاکمان محلی با وی دانسته‌اند. اما حوادث بعدی‌ نشان‌ می‌دهد که ترویج اندیشه انتظار باعث گرد آمدن مردمان ستمدیده و آماده شدن زمینه برای قیامی بزرگ در سرزمین غرب خراسان، عامل اصلی خوف‌ بزرگان‌ محلی بوده است. از این رو شیخ‌خلیفه در سال ۷۳۶ قمری در‌ مسجد‌ به دار آویخته شد.
پس از شهادت شیخ، مریدان وی بدون کمترین تردید و با سفارش قبلی او، به ممتازترین شاگرد شیخ خلیفه یعنی »شیخ حسن جوری« مراجعه کردند.
شیخ حسن که می‌دانست دشمنان پس از شهادت استاد به سراغ او خواهند آمد، فردای آن روز سبزوار را ترک کرد و عازم نیشابور شد.
سفرهای متعدد و مخفی‌ شدن شیخ‌حسن و بعد زندانی شدن او توسط «امیر ارغون‌شاه»، قیام مذکور را‌ به‌ تأخیر انداخت.در روز پانزدهم ربیع‌الاول سال ۷۳۶ هجری، سلطان ابوسعید درگذشت و چون پسری نداشت، ایران و حکام بلاد از جانشین او اطاعت نکردند و حتی بعضی از حکام ادعای سلطنت کردند. طوغاتیمور از جمله حکامی بود که ادعای سلطنت کرد. او از نوادگان چنگیزخان بود و بر نواحی اطراف گرگان و کالبوش حکومت می‌کرد.
* حرکت غیرتمندانه اهالی باشتین
چند ماه بعد و در دوازدهم شعبان ۷۳۷ هجری پنج تن از ایلچیان علاء‌الدین محمد هندو (متصدی امور مالیات طوغاتیمور) برای گرفتن مالیات وارد روستای باشتین در نزدیکی سبزوار شدند که اهالی آن تحت تأثیر آموزش‌های شیخ حسن جوری قرار گرفته بودند.
مأموران در خانه دو برادر به نام‌های حسن و حسین، شراب طلب کردند. از روی اکراه شرابی برای آن‌ها تهیه شد. ایلچیان خوردند و بعد شاهد خواستند و چون پاسخ منفی دریافت کردند، زنان خانه را طلب کردند!
حسن و حسین که چنین دیدند، گفتند که ما سر بر دار می‌دهیم، ولی تن به این فضیحت نمی‌دهیم. سپس شمشیر کشیدند و ایلچیان را کشتند و خود را »سربدار« نامیدند.
اینگونه بود که قیامی شتابزده شکل گرفت‌ قیامی که اگرچه ریشه ایدئولوژیکی خود را مستقیماً از تعالیم شیعی شیخ حسن جوری می‌گرفت، اما در ارتباط مستقیم ‌سازمانی با تشکیلات او نبود. به همین جهت نیز شیخ حسن در مدت سه سالی که در فاصله قیام باشتین و زمان دستگیری‌اش در شهرها و روستاهای مختلف به تهیه مقدمات قیامی عمومی می‌پرداخت، تماسی با باشتیان برقرار نکرد و به پیگیری برنامه خود پرداخت.
* دوره اول و دوم حکومت سربداران
پس از مرگ شیخ‌حسن جوری، پیروان وی و نظامیان، گاه به اتفاق و گاه به اختلاف‌، حکومت سربداران را رهبری کردند.
از سال ۷۳۷ قمری آغاز نهضت‌ سربداری‌ تا‌ سال ۷۶۶ قمری و کشته شدن پهلوان‌حسن دامغانی که آن را دوره اول حکومت سربداران می‌توان نامید، یازده ‌‌نفر‌ ردای حکومت سربداری بر تن کردند، ۹ نفر از آنان بعد از مدتی‌ حکومت‌ کشته‌ شدند و دو نفر از آن‌ها به سلامت از مقام خود عزل شدند.
حکومت سربداران به‌دلیل اختلافات داخلی بین نظامیان و درویشان شیخی و جنگ با دشمنان خارجی، نتوانست شعایر دینی قیام‌‌کنندگان را به ظهور رساند.
به همین دلیل، بسیاری‌ از‌ هواداران‌ نهضت ناامید شده و منزوی شدند‌.اما‌ حادثه‌ای رخ داد که جریان این نهضت را عوض کرد وگوشه‌نشینان قیام دوباره به صحنه آمدند.
بدین ترتیب، »درویش‌عزیز جوری« از پیروان شیخ‌حسن جوری که در پی منازعه بر‌ سر‌ قدرت‌ به عراق مهاجرت کرده بود، در زمان حکومت پهلوان‌حسن دامغانی‌ به خراسان بازگشت و در سرزمین طوس در قسمت شرقی دولت سربداری قیام کرد و با کمترین هزینه شهر را‌ به‌ تصرف‌ درآورد.
اندکی بعد از قیام درویش عزیز، یکی‌ دیگر‌ از رهبران سربدار به‌نام خواجه‌علی مؤید در‌ قسمت‌ غربی‌ حکومت سربداران سربرآورد.بعد از تصرف سبزوار، حکومت در‌ دستان‌ خواجه‌علی مؤید و درویش‌عزیز تمکین یافت. این‌ دو‌ که حرکت‌ خود‌ را‌ از شرق و غرب حکومت‌ سربداران آغاز کرده بودند، درباره مذهب و قیام نیز باوری بسیار متفاوت داشتند. اطلاعات ما درباره‌ جزئیات‌ این دو شخص اندک است، ولی‌ از‌ قراین‌ موجود‌ می‌توان‌ استنباط کرد که‌ درویش‌عزیز‌ در قیام خویش که آن را پیش‌درآمد ظهور امام مهدی(ع) می‌پنداشت، به جنبه‌های صوفیانه و طریقتی بیشتر‌ اهمیت‌ می‌داد‌.
در حالی که خواجه‌علی مؤید، به‌ جنبه‌های‌ شریعتی بیشتر اهمیت می‌داد و باید او را شیعه شریعت‌گرا و متمایل به تشیع عراق، قم و لبنان خواند.درویش‌عزیز گرایش طریقتی داشت و خواجه‌علی مؤید گرایش شریعتی به شمار‌ می‌رفت‌، ولی‌ هردو با زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) موافق بودند و با هم تا رسیدن به این هدف همکاری می‌کردند.
* ویژگی‌های قیام سربداران
مذهب:‌ سربداران عموماً شیعیان اثنی‌عشری بودند و مخالفان آنان نیز به مذهب تسنّن وابستگی داشتند. بیگانه‌ستیزی:‌ قیام سربداران ماهیتاً بیگانه‌ستیز بوده و مبارزه با مغولان را از اهداف اصلی خود می‌دانستند. چنان که با از بین بردن طوغاتیمورخان، برای همیشه به سلطه سیاسی، نظامی مغولان در خاک ایران خاتمه دادند. ستم‌ستیزی: قیام سربداران با بهره‌گیری از ایدئولوژی تشیع اثنی‌عشری، قیامی علیه ظلم و ستم هیئت حاکمه محسوب می‌شد. ظلم و ستمی که در ایران آن ایام اِعمال می‌شد، ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت که توسط حاکمان بر مردم تحمیل می‌شد. اعتقاد به مهدویت: از جمله اصول اصلی تشیّع اثنی‌عشری اعتقاد به مهدویت است. این مسئله در جناح شیخیان و نیز در جناح سربداران وجود داشت و با همین اعتقاد مردم را علیه مفاسد موجود می‌شوراندند.
فتوّت و جوانمردی: از وجوه عمده قیام سربداران، روح فتوت و جوانمردی بود. فتوت و جوانمردی ریشه در فرهنگ اصیل تشیّع و ایرانی داشت و اکثر رهبران سربدار این ویژگی را دارا بودند. بُعد مردمی: از ویژگی‌های این قیام، بُعد مردمی آن است.
تمام توده‌های زحمتکش و محروم جامعه برای رسیدن به آرمان‌های خود، در این قیام جای دارند. مسئله حکومت غیرموروثی: این قیام از جمله قیام‌هایی است که فکر حکومت موروثی در آن رشد نکرد. خصلت مذهبی و بُعد مردمی این قیام، مانع رشد این گرایش می‌شد.
مساوات‌طلبی: ‌حس مساوات‌طلبی از جمله آرمان‌های این قیام به شمار می‌رفت. رهبران سربدار خود را جدا از مردم نمی‌دانستند و به راحتی در میان مردم زندگی می‌کردند و هیچ‌گونه ظلم و ستمی به مردم روا نمی‌داشتند.
کمک به قیام‌های دیگر: قیام‌هایی که از قیام سربداران متأثر بودند، مانند قیام سربداران کرمان‌ سمرقند و مازندران، مورد حمایت سربداران بودند
* علل فروپاشی و زوال جنبش سربداران
اولین عامل فروپاشی جنبش سربداران، مربوط به بافت سیاسی موجود در بین آنهاست؛ زیرا گرایش و عملکرد سران سربدار از همان آغاز قیام، باعث دودستگی و انشقاق در بین آن‌ها شد و آنان را به دو دسته جناح شیخیان و سربداران تقسیم کرد. این دو جناح اگرچه در بعضی از اصول با هم توافق داشتند، امّا سبب تضعیف درونی جنبش می‌شدند. روح ستیزه‌جویی و ترغیب به جهاد در میان سربداران (خصوصاً بعد از امیرمسعود) از بین رفت؛ چرا که سربداران به آن اصول و ارزش‌هایی که به خاطر آن دست به قیام زدند، نرسیدند و این باعث دلسردی آنان شد و این قانون است که دولتی که همراهی مردمش را نداشته باشد، محکوم به زوال است.
عامل دیگر فروپاشی، مبارزه بر سر قدرت و دعوای خانگی در میان سران سربدار بود که مزید بر علت شده بود.
نبود یک ایدئولوژی، ایمان قوی و اعتقادات فقهی معلوم و مشخص در میان رهبران و پیروان سربداران، یکی دیگر از عوامل فروپاشی است.
ظلم و ستم برخی از حاکمان گماشته شده بر سر ممالک تصرف شده که موجب شورش مردم و فرصت دادن به دشمنان خارجی می‌شد.
عامل مهم دیگر، فروپاشی جنگ‌های سربداران با مخالفان خارجی خود است.
سربداران هرگز از این جنگ‌ها فراغت نیافتند تا دولت یکپارچه‌ای تشکیل دهند و آرمان‌های اجتماعی و اقتصادی خود را پیاده کنند.
عوام‌فریبی و خیانت برخی از امرای سربداری (مانند خواجه‌علی مؤیدی) در پیوستن به دشمنان سربداری.
بالاخره عامل اصلی زوال و فروپاشی جنبش سربداران،‌ ریشه در روح پرآشوب آن زمان دارد زیرا ملوک طوایف، برای کسب قدرت به جان هم افتاده بودند و هر یک در صحنه سیاست کلنجار می‌رفتند و ضمناً باعث تضعیف یکدیگر می‌شدند تا این‌که یکی از ستمکاران تاریخ به نام تیمور لنگ، سربرآورد و همه این سلسله‌های محلی را سر به دار کرد.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۶:۲۹ ق.ظ

دیدگاه


+ 9 = سیزده