مهرداد خدير
گروه جامعه: بچههاي اين نسل بيش از آن که از معلمين و مدرسه تأثير بپذيرند از خانواده و شبکههاي اجتماعي و جامعه اثر مي گيرند و مومي در دست معلمان نيستند تا آنها بتوانند شکل مطلوب به آنها بدهند.
مهمتر از اينها بخشي از رنجي را که به آنها تحميل ميشود بي دليل ميدانند و احساس ميکنند نبايد با آن دست و پنجه نرم کنند. آدمي براي درد درماني ميجويد. رنج با دليل مثل مشقتهايي که چشماندازي مثبت براي آنها متصور است تاب ميآورد.
اما رنج بي دليل تنها خستگي و ملال ميآورد: شاعر ميگويد: از رنجي خستهام که از آنِ من نيست/ بر خاکي نشستهام که از آنِ من نيست... کل قصه همين است. رييس جمهوري در آيين تجليل از معلمان نمونه کشوري از نظام آموزش و پرورش و مشخصا معلمان خواسته به کودکان مهارت بياموزند و اخلاق و علم و ايمان را در آنها نهادينه و نسلي تربيت کنند که خلاق، عاشق، راستگو و هماهنگ با تحولات باشند.
از سخنان آقاي پزشکيان بر ميآيد که مهمترين دغدغه هاي او درباره محصلان و معلمان و آموزش و پرورش اين موارد است:
اول اين که ناخرسند است از اين که کودکان محروم ديده نشوند در حالي که “بايد همه کودکان را ببينيم، نه فقط آنهايي را که امکانات و توانايي مالي دارند، چرا که گاهي از دل همين محرومان، انسانهايي برميخيزند که تحولات بزرگ ميآفرينند.”
دوم اکتفا به تئوري و نظر حال آن که “تنها با تئوري نميتوان کشور را ساخت. بايد به کودکان مهارت آموخت و اخلاق، علم و ايمان را در آنها نهادينه کرد تا بتوانند موانع را کنار بزنند.”
دغدغه سومي که رييس جمهوري با ملاحظات و رودربايستگيهاي هميشگي مطرح کرد اين بود که مديران واجد تجربههاي کافي نباشند. حال آن که “ انتخابها بايد بر اساس شايستگيها و توانمنديهاي واقعي افراد باشد، نه رتبه اجتماعي يا وضعيت اقتصادي آنها.
در اين راستا، عدالت ايجاب ميکند به هر فرد بر اساس قابليتها و تقواي او فرصت داده شود.” او خواستار تربيت نسلي شده که خلاق، عاشق، راستگو، توانا و هماهنگ با تحولات باشد و گفت: “ کودکان ما تحت آموزههايي که در مدرسه کسب ميکنند، ميتوانند تبديل به انسانهايي شوند که مانند عروسک فقط به دنبال نمايش خودشان باشند و يا تبديل به انسانهايي شوند که ميخواهند مهارت و بزرگي و عزتشان را به نمايش بگذارند.”
جداي همه اينها مهمترين نگرانييي که بارها ابراز کرده اين است که آرزوي بچههاي ما مهاجرت است و رفتن و اين که: “ما الآن بچههايي تربيت مي کنيم که فکرشان به خارج است. هنر اين نيست که نخبه تربيت کنيم و به آمريکا بفرستيم.”
بخش آخر البته به مذاق کيهان خوش ننشسته و پرسيده به استناد کدام آمار چنين گفته و گناه را گردن اطرافيان انداخته و آنان را متهم کرده با آمار جعلي و سياه از وضعيت کشور ذهن رييس جمهور را مخدوش کردهاند!
هر چند دغدغههاي آقاي پزشکيان محترم است و همين که به جاي سخنان ظاهر بينانه و شعاري و ايديولوژيک و تکراري و هندوانه گذاشتن زير بغل معلمان مي کوشد از منظري ديگر تحليل کند ستودني است اما کافي نيست و چند نکته را ميتوان يادآور شد:
1- آموزش و پرورش مسؤول نخبه پروري نيست. متولي فرآيند رشد همه با استعدادهاي مختلف است. تنها بخشي از ميليونها دانش آموز نخبه به مفهوم خاص هستند. آموزش و پرورش بايد نسلي توانمند و شاد تربيت کند. اين دو کلمه در سخنان رييس جمهور نبود. همه بچه ها استعداد خدادادي دارند که بايد کشف و شکوفا شود. يکي در زمينه رياضي و ديگري هنر. سومي ورزش و چهارمي امري ديگر.
کار آموزش و پرورش تقويت اعتماد به نفس و کشف استعداد بچه هاست. در پرونده نهايي بچه ها بعد از دريافت ديپلم اگر دقت کنيد دريغ از يک کلمه که به توانايي ها و استعدادهاي او طي 12 سال که در اختيار آنها بوده اشاره شده باشد. منظورشان از انضباط هم ميزان اطاعت و تبعيت است. فکر و ذکر همه شده رشته دانشگاهي يي که در نهايت پذيرفته مي شوند و آموزش و پرورش شأن مستقلي ندارد انگار.
2- رييس جمهوري از معلمان خواسته نسلي خلاق و عاشق و راستگو بار بياورند. مايلم به عنوان يک علاقه مند پژوهش هاي تاريخ معاصر بپرسم اگر معلمي سر کلاس درس بگويد اين شيخ فضل الله نوري که در کتاب درسي تاريخ به عنواني يکي از رهبران مشروطه معرفي شده ضد مشروطه بوده و روايت کتابتان راست نيست معلم راستگو را در اين سيستم تشويق ميکنيد يا تنبيه؟ ايشان همچنين از معلمان خواسته نسلي عاشق بار بياورند. آخر با آموزههاي خشک و سراسر ايديولوژيک چگونه؟ نگاه کنيداشعار ناصحانه و واعظانه سعدي انتخاب شده يا اشعار عاشقانه يا شورآفرين او؟ چگونه مي توان در اين ساختار نسلي عاشق بار آورد؟!
بله متوجهم. احتمالا منظور ايشان عاشق ايران است. اين هم مستلزم آشنايي با تاريخ اين سرزمين و بزرگان آن است. جداي آن وقتي کودک و نوجوان ميبيند پدر او با حقوق ناکافي تحقير ميشود و به خودشان جرأت ميدهند براي براي مادر او پيامک حجاب بفرستند و تنها پوشش او معيار باشد نه هيچ يک از ويژگيهاي ديگر و مهمتر از اينها اجاره نشيناند و در واقع با اين نورخ تورم سالانه خانه به دوش و يک متر خاک هم از اين سرزمين سهم آنان نيست چگونه عاشق اين خاک شوند؟
اين حس را خود معلمان بايد منتقل کنند. همان معلماني که تشکلهاي صنفي آنها تحمل نميشود. بعيد است آقاي رييس جمهور اينها را نداند. او واقعا از جنس جماعتي که مورد نقدماست نيست. ميداند منتها نميخواهد تنش ايجاد کند وگرنه او بهتر ميداند که از اين آموزش و پرورش آبي گرم نميشود و همه اسير يک ساختار فرسودهاند. مگر مي شود نداند مديران بايد از فيلترهاي تنگ عبور کنند؟
3- با اين حال آقاي رييس جمهور آذري يا ترک آذري است و کافي است برنامه درسي کشور همسايه ترکيه را بخواهد و ببيند که از 40 ساعت دروس هفتگي نيمي به رياضي و زبان و مهارت هاي نوشتن اختصاص دارد و در نيمي ديگر درسي به نام “دراما” دارند که در واقع همان تئاتر است و استعدادهاي بچه ها در آنها شکوفا مي شود.
آخر بدون مفاهيم عاشقانه و در ساختاري مبتني بر تظاهر و خلاقيتکش چگونه مي توان نسلي عاشق و خلاق و صادق بار آورد؟
توجه رييس جمهور به کودکان و نسل آينده مغتنم است اما اولويت امروز دولت بايد متولدان دهه 60 باشد که اکنون يا 40 سالگي را پشت سر گذاشته اند يا اطراف اين سن هستند و اکثرشان يا ازدواج نکرده اند يا از فکر ازدواج منصرف شده اند يا اگر تشکيل خانواده داده اند فرزندي نمي خواهند يا ندارند.
اينها محصول همين آموزش و پرورش هستند و دختر يا زن متولد 1364 که اکنون 40 ساله است از سال 71 تا 83 در همين ساختار تربيت شده است.
آقاي رييس جمهور! بچههاي اين نسل بيش از آن که از معلمين و مدرسه تأثير بپذيرند از خانواده و شبکههاي اجتماعي و جامعه اثر مي گيرند و مومي در دست معلمان نيستند تا آنها بتوانند شکل مطلوب به آنها بدهند. مهمتر از اينها بخشي از رنجي را که به آنها تحميل ميشود بي دليل ميدانند و احساس ميکنند نبايد با آن دست و پنجه نرم کنند.
آدمي براي درد درماني ميجويد. رنج با دليل مثل مشقتهايي که چشماندازي مثبت براي آنها متصور است تاب ميآورد. اما رنج بي دليل تنها خستگي و ملال ميآورد:
بامداد شاعر ميگويد:از رنجي خستهام که از آنِ من نيست/ بر خاکي نشستهام که از آنِ من نيست.
کل قصه همين است.هر قدر از رنج بي دليل کاسته و بر احساس تعلق افزوده شود ميل به مهاجرت هم فروميکاهد.
تا جايي که مي توانيد از اين رنج بکاهيد و بر آن تعلق بيفزاييد. بخش زيادي از اين رنجي که به مردم تحميل شده ميتواند نباشد.
گيرم معلم فکر مهاجرت را از سر بچهها بيندازد. فردا که بزرگتر شد و براي او پيامک حجاب فرستادند و در فلان گزينش اگر راست گفت رد شد يا محاسبه کرد با پول 30 سال حقوق خود هم خانه دار نمي شود آيا باز هم حس تعلق خواهد داشت؟
دغدغه رييس جمهور محترم است اما رؤياي مهاجرت بچه هاي ما دو دليل روشن دارد: خسته از رنجي که از آن آنان نيست يعني ربطي به آنها ندارد چون همسنوسالهاشان درجاهاي ديگر با آن سر و کله نميزنند. رنجِ بادليل يک بحث است ولي رنجِ بي دليل را چرا بايد تحمل کرد؟
دومي هم نشستن بر خاکي که حس کني ديگران از تو نميدانند.
اتفاقي که افتاده اين است: حکومت بيشتر نگران آسيبهاي اجتماعي در مدرسه و ميان دانشآموزان است. تفاهمنامه اخير با پليس هم ناشي از همين نگراني است. 10 سال قبل هم طرح نماد”با همين هدف تهيه شده بود:سرواژه »ظام مراقبت اجتماعي دانشآموزان«. خانواده ها درگير کنکورند و اين که بچه ها در نهايت سر از کدام رشته دانشگاهي در مي آورند. اين اشتياق در پسران کمتر شده و در دختران بعضا به دلايل فرادرسي باقي است.
دغدغه اصلي معلمان وضعيت رفاهي و معيشتي خودشان است. معلمي براي اکثر آنان يک شغل است و قرار نيست مثل شمع آب شوند تا نوربتابانند. هر صنفي کالايي يا خدماتي ارايه مي دهد و خدماتي که آنها ارايه مي دهند هم خدمات تحصيلي و آموزشي است.
کادر مدرسه هم يک اداره است با دغدغه هاي خودشان. بچه ها هم سرشان در گوشي است گرم بازي گوشي و جز اندکي بقيه به حداقل نمره قايل اند. به گزارش آراز آذربايجان به نقل از عصر ايران،به عبارت ديگر هر ضلعي کار خود را مي کند. حکومت نگران آسيب هاي اجتماعي و اعتياد و مواد مخدر است چنان که در تفاهم نامه با پليس هويداست. خانواده ها به دانشگاه فکر مي کنند.
بچه ها به خارج و معلمان به رتبه در نظام رتبه بندي و از اين گرايش هاي پراکنده آنچه آقاي پزشکيان مي خواهد در نمي آيد مگر آن که ريل را و مسير اصلي را درست کند و خود بهتر مي داند نياز به اختراع چرخ نيست. مدرسه بايد شاداب باشد و مدرسه خوب مدرسه اي است که بچه ها از تعطيل شدن آن خوش حال نشوند. با اين همه هم اين که پزشکيان شعارهاي ملال آور عمر و سرمايه بر باد ده را تکرار نمي کند و حرف از خلاقيت و عشق ميزند خوب است چرا که گفتهاند وصف العيش نصف العيش!
صريحتر اين که مهم تر از آنچه ميگويد آن جملات تکراري و خسته کننده بارها گفته شده است که نميگويد!