شکاف نسلی در جامعه سال به سال عمیقتر میشود
گروه اجتماعی:تمام حرفشان این است که میخواهیم به آرامش برسیم. میگویند درد کشیدن باعث میشود فکرمان از مشکلات پیشرو آزاد شود.
حس رهایی، تسکین اضطراب، کاهش فشار روانی و مواردی از این دست همه در زمره دلایلی هستند که نوجوانان برای توجیه آنچه خودشان به آن »خونبازی« میگویند، استفاده میکنند.
اما خونبازی چیست و این پدیده چرا در حال افزایش در میان نوجوانان است؟
خونبازی یا به تعبیری خودزنی شاید برای پدیدههای دیگری هم به کار برود اما آنچه مدنظر این گروه از نوجوانان است خط انداختن با تیغ بر روی پوست دست و پاست. اگر دستهای نوجوانانی را که خونبازی میکنند ببینید پر است از خطوط عمیق و سطحی تیغ که تازه یا کهنهاند.
بسته به ماجرایی که وادارشان کرده تا این کنش را انجام بدهند تعداد خط انداختنها متفاوت است. حتی شاید تنها به دست و پا اکتفا نکنند و جاهای دیگر بدنشان را هم بخراشند و خطرناکتر اینکه ممکن است برای عمیقتر زدن وسوسه شوند.
ویدئویی که اخیراً در فضای مجازی منتشر شده و این تصاویر را نشان میدهد گویای این رفتارهایی است که شناخت بیشتر آن نیاز به بررسی جامعهشناختی این پدیده دارد.
این پدیده که در میان نوجوانان و بیشتر دختران نوجوان دوره متوسطه دیده میشود میتواند به لحاظ جامعهشناختی دلایل متعددی داشته باشد.
باید بپذیریم که شکاف نسلی سال به سال نهتنها عمیقتر میشود بلکه فاصله نسلی هم دیگر طبق تعاریف جمعیتشناختی قابل تحلیل نیست.
اگر به عقیده جمعیت شناسان در گذشته هر ۱۰ سال یک نسل عوض میشد در حال حاضر باید مبنای تعریف نسل را بیش از آنکه کمی ببینیم به صورت کیفی مورد بررسی قرار دهیم.
اگر ذهنیت نسلی را مبنایی بر این تعریف بگیریم چه بسا نسل هر پنج سال یا حتی کمتر تغییر کند.
مهمترین دلایلی که نوجوانان برای خونبازی یا همان تیغ زدن روی پوست دست و پا بیان میکنند تنهایی است. امروزه مشغله والدین آنقدر زیاد شده که کمتر پیش میآید اعضای خانواده در کنار هم باشند.
این موضوع در عین اینکه یکی از مظاهر مدرنیته محسوب میشود و به دلیل مشغله بالای افراد خانوادهها رخ داده است به خاطر نبود گفتمان مشترک بین نسلها نیز هست. زندگی روزمره نوجوانان امروزی که اغلب خواهر و برادری هم ندارند در تعامل رودررو و مستقیم نیست.
آنها ممکن است تعاملات گستردهای در شبکههای اجتماعی داشته باشند اما اغلب در برقراری یک ارتباط ساده و رودررو با پدر و مادر و معلمان خود عاجزند.
بیشتر وقت این نوجوانان با دوستان و همسالانی سپری میشود که دچار شرایط مشابهی هستند.
نبود امکان تعامل موثر که خود میتواند دلایلی برای خشونتهای روانی، کلامی و فیزیکی شود این حلقه را تنگتر میکند و همان ارتباطات محدود و ناقص را تحت تاثیر قرار میدهد.
بخشی از نوجوانانی که به اصطلاح روی دست و پای خود خط میاندازند برای رهایی از فشارها و خشونتهای محیط به این جایگزین رسیدهاند و آنطور که در ویدئوهای منتشرشده قابل مشاهده است، آنها معتقدند: »درد باعث میشه مشکلاتمونو فراموش کنیم و فکرمون از مسائل آزاد بشه.«
و حالا که اغلب نوجوانان امروزی تعاملاتشان به همنسلان خلاصه میشود این رفتار را از هم یاد میگیرند و از آنجا که میتوان این رفتار را در میان ابژههای این نسل در نظر گرفت شاید از منظر افرادی که به لحاظ نسلی متفاوتاند معنایی نداشته باشد اما برای خودشان یک حرکت شناخته شده است. رفتهرفته آنقدر فراوانی این رفتار افزایش یافته که به عنوان یک پدیده اجتماعی باید در نظر گرفته شود و مورد مطالعه و پژوهش قرار بگیرد.
نوجوانی دورهای است برای تغییر و اعلام حضور. این دوره از زندگی نه یک حالت که یک عبور است، گذاری از کودکی به بزرگسالی و از همین رو بسیاری از تغییرات رفتاری افراد در این دوره قابل تشخیص است. فرانسوا دولتو به زیبایی دوران نوجوانی را به خرچنگی بدون پوشش تشبیه کرده است.
بررسیها نشان میدهد در نتیجه تاثیر عمیق ارزشهای فرهنگی حاکم بر جامعه، وضعیت ظاهر جسمانی در دوره نوجوانی از اهمیت خاصی برخوردار میشود، یعنی نوجوانان به شدت نسبت به تصویری که از بدن خود میبینند حساس میشوند.
تحقیقات متعددی در زمینه رابطه میان بلوغ تصویر از بدن و عزت نفس نوجوانان در غرب به عمل آمده است که نشان میدهد دخترانی که نسبت به شکل ظاهری بدن خود یا وزن خود ابراز نارضایتی کردهاند، نسبت به آنان که تصویر مثبتی از بدن خود در سر داشتند، از عزتنفس پایین_تری برخوردار بودند.
افراد جوان که مرحله بلوغ خود را پشت سر میگذارند، معمولاً تلاش میکنند تا خود را هر چه بیشتر به شرایط ایدهآل الگوهای فرهنگی که از سوی رسانههای جمعی تبلیغ میشوند نزدیک کنند.
اما ناهنجاری، مشکلات و ناراحتیها زمانی آغاز میشود که دوران بلوغ به خوبی سپری نشده و نوجوان با تغییرات مورد نظر در بدن خود نمیتواند به درستی کنار بیاید. خونبازی و ایجاد خراشهای ناهنجار بر بدن نیز میتواند نوعی بیگانگی با بدن باشد، بدنی که نه شرایط اجتماعی و نه آموزشها و فضای خانواده نتوانسته این بیگانگی را از بین ببرد.
این رفتار را اگر بخواهیم از منظر جامعهشناسی بدن مورد بررسی قرار دهیم میتواند یکی از دلایش همین ازخودبیگانگی باشد.
نوجوان با بدن جدید خودش که ناشی از تحولات دوران نوجوانی و بلوغ است کنار نمیآید و بهواسطه اینکه همین تغییرات او را خجالتی و گوشهگیر کرده نمیتواند دلایل واقع بینانهای برای آن از محیط اطراف خود کسب کند و بر همین اساس گاهی به تنفر از بدنش منجر میشود.
تنفر از بدن نیز رفتارهای خشونت آمیز و خودآزارانهای را به همراه دارد که خونبازی یا خودزنی یکی از همین رفتارهاست. نوجوان بدن خود را به واسطه این خطوط دردناک تنبیه میکند و برای رهایی از این نوع ازخودبیگانگی به کنشهای خودآزارانه رو میآورد.زندگی روزمره نوجوانان را که بررسی کنید خواهید دید که نسبت به نسلهای گذشته خود مشارکت کمتری در جامعه و حتی خانواده دارند. این مشارکت اگرچه به واسطه تغییرات نسلی و شرایط اجتماعی رخ داده منجر به بروز رفتارهایی مانند خونبازی یا خودزنی نیز شده است. فعالیت امروز نوجوانان بیشتر محدود شده به مدرسه و فعالیت در شبکههای اجتماعی.
بسیاری از زمان روزانه نوجوانان امروزی صرف بازیهای کامپیوتری و پیگیری سریالهای تلویزیونی میشود و همین امر تعامل آنها را با جامعه به شدت کاهش داده است. این در حالی است که حضور در اجتماع و اعتماد به نفس و هویتی که به واسطه این حضور نصیب نوجوانان میشود آنها را از بسیاری رفتارهای هنجارشکنانه دور نگه میدارد.
کاهش مشارکت اجتماعی نوجوانان و فردی شدن فراغتهای آنها نیز میتواند یکی دیگر از دلایل رفتارهای خودآزارانه باشد.
فرصت تنهایی بسیار زیاد نوجوانان و آسیبهای ناشی از این تنهایی را نباید دستکم گرفت، چهبسا نوجوان اگر تمام زمان زندگی روزمرهاش با فعالیتهای اجتماعی و در تعامل با دیگران سپری شود کمتر فرصت فکر کردن و اعمال رفتارهایی مانند خونبازی یا خودزنی را خواهد داشت.
با نگاهی کلان به روندهای اجتماعی موجود میتوان دریافت امروزه نوجوانان سعی میکنند خود را از زندگی اجتماعی کنار بکشند، مسائلی مثل بحران فرهنگی، فشار جامعه، مشکلات روزافزون در مدرسه و… نوجوانان پس از کنار کشیدن از جامعه گرد هم آمده و گروههای کوچک را تشکیل میدهند.
البته باید توجه کرد که تلاش نوجوانان برای دوری از جامعه و تشکیل گروههای کوچک جدید در میان خود امری است نسبتاً جدید.
علت اصلی این مساله فقدان پیوندهای اجتماعی مناسب و روحیه زندگی جمعی است. پیوندهای اجتماعی در جوامع امروزی در نظر نوجوانان خیلی سریع از هم میپاشد.
نوجوانان به همین ترتیب برای خود و در میان خود گروههای کوچک درست میکنند؛ به این امید که این گروهها جایگزینی باشند برای جامعهای که ورود به آن روزبهروز سختتر میشود.
این گروهها برای خود آیینها و رسوم جدیدی را وضع میکنند. از این لحظه به بعد است که هدف ایشان دیگر نه تلاش برای سازگاری با جامعه و ورود به آن، بلکه تلاش برای سازگاری با سایر افراد گروه و موفقیت در بطن آن است.
درست به همین دلیل است که میگوییم تشکیل این گروهها ممکن است ورود نوجوان به جامعه را با خطر مواجه کند.خونبازی نیز میتواند یکی از همین آیینهای خاص برای گروههای دوستی نوجوانان باشد؛ کاری که آنها را از یک گروه بزرگتر مانند مدرسه جدا میکند و نشانهای که گروه دوستی را به هم شبیهتر میکند. این کار از طرف سایر اعضای گروه نیز ترویج و تشویق میشود تا هر کسی که جرات انجام این کار را دارد، در گروه بماند و بقیه از آن جدا شوند.
در نظر اعضای این گروهها امروزه تنها راه ابراز وجود همین رفتارهای خشونتآمیز است. آنها فکر میکنند که دیگر نه جایی در جامعه دارند و نه توانایی ابراز وجود. نوجوانان در بطن این گروهها سعی میکنند به هر طریقی که شده به جامعه و اعضای آن هشدار بدهند. جامعهای که گروهی در آن ثروتمند هستند و گروهی فقیر و طردشده گروهی همهچیز دارند و گروهی هیچ چیز گروهی تحصیل کرده هستند و گروهی شرایط و امکانات لازم برای تحصیل را ندارند.
میتوان نتیجه گرفت تغییرات اصلی در زمان نوجوانی در حوزه رابطه نوجوان با پدر و مادرش رخ میدهد. نوجوانی به دنبال خود احساسات و عواطف جدیدی را شکل میدهد. ورود به دوران بلوغ سبب شکوفایی جنسی میشود. همه این عوامل دست به دست هم میدهند تا نوجوان بعضاً رفتارهایی خشونتآمیز و ناسازگار را از خود به نمایش بگذارد.
حال رویارویی با این مساله نیازمند آن است که هم خود او و هم والدین انعطافپذیری بیشتری در رفتارهایشان در محیط منزل به نمایش بگذارند. اکثر والدینی که در مورد فرزند نوجوان خود به متخصصان مراجعه میکنند به یک مساله اشاره دارند. فرزند آنها تا وقتی کودک بود وجود خود را بهطور مستقیم وابسته به آنها میدانست اما با ورود به دوران نوجوانی دیگر این احساس را ندارد.
در واقع همان طور که گفته شد نوجوان میخواهد هویت مخصوص به خود را به نمایش بگذارد. بدون شک بحران هویتی در مرحله نخست دامن خود نوجوان را میگیرد. او باید برای رویارویی با بحران شکلگرفته در وهله نخست از نوجوانی خود و در وهله دوم از کسانی که تا آن لحظه آزادی او را محدود کرده بودند جدا شود.
نوجوان باید از فازی که همهچیزش وابسته به پدر و مادرش بود جداشده و شخصیتی واحد را به نمایش بگذارد. او برای آنکه بتواند به شخصی با هویت مستقل تبدیل شود؛ باید بخشی از پیوندهای وابستگی گذشته خود را رها کند ریسک کند و دنیا را زیر سوال ببرد تا بتواند به شخصی منحصربهفرد با هویتی مستقل تبدیل شود، شخصی که دیگر برای هر کاری نیازمند پدر و مادرش نیست.
ژان مونو معتقد است خشونت، به علت عدم توانایی نوجوان در برقراری رابطه با جامعه است.
آنچه امروزه بیش از هر چیزی به آن نیاز مبرم وجود دارد، برقراری امکان گفتوگو و تقابل مناسب بین نوجوانان و جامعه است.
عدم امکان برقراری رابطه بین اعضای مختلف جامعه، حال در هر کشوری هم که باشد، سبب شکلگیری و گسترش روزافزون تنش میان اعضای آن شده است.
این پدیده اگرچه رفتهرفته توجه جامعهشناسان و روانشناسان را به خود جلب کرده اما نیازمند پژوهشهای کمی و کیفی- و بیشتر کیفی- بسیاری است تا بتوان از ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار داد. شاید وقت آن رسیده که این پدیده را به رسمیت شناخت و با نگاه پژوهشگرانه، علمی و میانرشتهای دلایل ریز و متعددی را که در اعماق این پدیده پنهان است کنکاش کرد و با روشن شدن زوایای مختلف راهحلهایی برای آن پیدا کرد.
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۵:۵۷ ق.ظ